شعر من کهنه نیست اما من دوست دارم سپید تر بشوم با خیالت معاشرت بکنم، نگذار این همه هدر بشوم قطره وقتی نشست با دریا، رفته رفته شبیه دریا شد از تو کم می شود مگر من هم، یک دو پیمانه بیشتر بشوم آخر کوچه ها نگه دارید، من همینجا پیاده خواهم شد دوست دارم گره گره بخورم، سر این پیچ، مستقر بشوم بین مرگ و تولدم حالا، یک علامت سوال هم کافیست بار سنگین نمی برم باخود، بگذارید مختصر بشوم ای شب عید های نوروزم! با قطاری که رفته ای برگرد مطمئنم که جمعه می آیی، تا من از سیزده به در بشوم! رزیتا نعمتی
نوشته شده در سه شنبه 91/1/1ساعت
11:49 عصر توسط نیلوفرآبی نظرات ( ) |
Design By : Pichak |