سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیلوفرانه

آدرس:

http://www.emtedadforums.com/showthread.php?tid=1426

[تصویر:  202019_225.jpg]

[تصویر:  202020_368.jpg]


نوشته شده در چهارشنبه 91/9/29ساعت 7:38 عصر توسط نیلوفرآبی نظرات ( ) |

چقدر آشنا هستند این بهانه ها!

خیلی ساده به نظر می رسد، اینکه روزی امام (عج) از آدم کمک بخواهد، شخصاً

نامه بنویسد، واسطه بفرستد یا اصلاً خودش بیاید دم در خان? آدم

همه ما آرزو می کنیم آنجا بودیم. احیاناً دو سه تا نفرین هم نثار کسانی می کنیم که امام (ع) را تنها گذاشتند. می پرسیم چطور توانستند؟! عجب آدم های پلید، خیانتکار و بی دین و ایمانی بوده اند. اما وقتی داستان چند تا از همین از خدا بی خبرها را می خوانی، می بینی انگار که بعضی حرف ها آشناست

انگار که خودمان هم.

معذوریت شرعی

در منزل «قصر بن مقاتل» امام (ع) به عمرو بن قیس و پسرعمویش رسیدند. پرسیدند: «آیا برای یاری ما آمده اید؟» عمرو بن قیس گفت: «ما پیرمرد و عیالواریم. اموال مردم دست ماست، باید آنها را برسانیم به صاحبانش. اگر با شما بیایم مال مردم از بین می رود.»

چرا خشونت

در یکی از منزلگاه ها عبدا... بن مطیع عدوی پیش امام (ع) آمد. گفت: «با این حرکت تو حرمت اسلام از بین می رود. حرمت قریش و حرمت عرب از بین می رود. خشونت راه می افتد. نرو!»

عهد و عیال دارم

مالک بن ارحبی روز نهم همراه کاروانی از نزدیک کربلا می گذشت. رفت پیش امام (ع) تا خبر دهد، اکثریت مردم کوفه علیه اویند.

حسین (ع) گفت: «چرا مرا یاری نمی کنید؟» مالک بن نصر گفت: «من مقروض و عیالمندم.» و خداحافظی کرد.

شر مرسان

یزید بن مسعود نهشلی از بزرگان بصره بود که امام (ع) برایش نامه نوشتند. آن قدر از عبیدا... می ترسید که وقتی فرستاد? امام (ع) نامه را برای او آورد، فکر کرد، شاید این حیله عبیدا... است تا طرفداران امام (ع) را شناسایی کند. از ترس نامه را نگرفت. نامه رسان را هم با نامه فرستاد پیش عبیدا... . عبیدا... هم نامه رسان را به دار آویخت.

پولش را می دهم

امام (ع) خودشان رفتند سراغ عبیدا... بن حر جعفی. پرسیدند: «همراه ما می آیی؟» عبیدا... گفت: «من آماد? مرگ نیستم. ولی اسبم را تقدیم می کنم. چنان اسبی است که اگر سوارش شوید به خواسته تان می رسید.»

امام (ع) فرمود: «ما برای اسب و شمشیر تو نیامده بودیم. فقط از اینجا دور شو که فریاد غربت ما را نشنوی.»

شما خانوادگی بی سیاستید.

پیش از حرکت به مکه امام (ع) نام? دعوتی برای بزرگان بصره نوشت. احنف بن قیس یکی از آنها بود. احنف نام? امام (ع) را جواب نداد. به نزدیکانش گفت: «نمی روم، ما خاندان ابوالحسن را تجربه و آزمایش کرده ایم. اینها سیاست سلطنت داری و جمع مال و نقش? جنگی ندارند.»

پناهت می دهم، تفرقه نینداز

فرماندار مکه، عمرو بن سعید اشدق، برای امام (ع) نامه نوشت که من به تو پناه می دهم، حرکت نکن. همین جا بمان. موجب تفرقه می شوی.

این کارها دنیویست، من به فکر آخرتم

عبدا... بن عمر وقتی از حرکت امام (ع) باخبر شد، خود را به امام (ع) رساند و گفت: «این دولت و حکومت مال اینهاست. خدا به پیامبر (ص) اختیار داد که بین دنیا و آخرت یکی را انتخاب کند و او آخرت را انتخاب کرد. شما هم پار? تن اویید. به همین خاطر، دنیا به احدی از شما برنمی گردد.»

حزب باد

شبث بن ربعی در صفین با امام علی (ع) بود، بعد از مدتی از خوارج شد. او از کوفیانی بود که به امام حسین (ع) نامه نوشت. بعد وقتی عبیدا... به کوفه آمد و ورق برگشت جزو سرداران عبیدا... شد و با امام (ع) جنگید، بعد از عاشورا به شکرانه و خوشحالی مسجدی را در کوفه تجدید بنا کرد. بعد از خروج مختار به خونخواهی امام برخاست! وقتی هم که مصعب بن زبیر به کوفه آمد و شکست مختار نزدیک شد، به لشگر مصعب پیوست و در قتل مختار شرکت کرد.

فایده ای ندارد

اسبم را برمی دارم و می روم

«هنگامی که دیدم یاران حسین (ع) کشته شدند و نوبت او و خاندانش رسیده و غیر از سویربن عمرو و بشیر بن عمرو کسی باقی نمانده، گفتم: «ای پسر رسول خدا (ص) من گفته بودم که تا وقتی جنگجویی داشته باشی، همراه تو می جنگم. حسین (ع) گفت: «راست گفتی ولی چگونه خود را نجات خواهی داد؟» قبلاً وقتی دیده بودم، دشمن اسب ها را می کشد، اسب خود را در یکی از چادرها پنهان کره بودم. اسب را بیرون آورده و سوار شدم و از میان دشمن دور شدم.»

ضحاک مشرقی، روز نهم به امام (ع) پیوست، ولی با امام (ع) شرط کرد: «فقط تا وقتی می مانم که مفید باشم، اگر تنها شدی می روم چون فایده ای ندارد.»

رفتم ز پا خاری کشم

طرماح، یکی از کسانی که بین راه به امام (ع) برخورد و چون به راه آشنا بود، جلوی کاروان به سمت کربلا به راه افتاد. در نیم? راه به امام (ع) گفت: «من باید به خانواده و قبیله ام سر بزنم.» رفت و بعد از چند روز برگشت. اما خبر کشته شدن امام (ع) و هم? یارانش را به او دادند. آدم یاد این دو بیت می افتد:

رفتم ز پا خاری کشم

محمل ز چشمم شد نهان

یک لحظه من غافل شدم

صد ساله راهم دور شد

--------------------------------------------------------------------------------

از عشق تو رهبرا نمردن ظلم است; در گوشه ی خانه جان سپردن ظلم است; من مقـــلد فاطمه ی زهرایـــــــــم; در راه تو یک سیلی نخوردن ظلم است...

آقا جانم!

تو را به غربت سید علی ظهور کن.

آدرس: http://www.emtedadforums.com/showthread.php?tid=1644


نوشته شده در چهارشنبه 91/9/29ساعت 7:27 عصر توسط نیلوفرآبی نظرات ( ) |

سلام بر حسین(ع) که حیات خویش را در شهادت جست‌وجو کرد و بقا را در فنا خواست و ماندن را در رفتن دید.
سلام بر او که قیامش، نقطه پیوند میان توحید، عدل و امامت است و بازتاب فریاد اهل بیت و حضور مجدد آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، موسى، عیسی و
علی(ع) در قله فریادگرى.


نوشته شده در شنبه 91/9/11ساعت 8:23 عصر توسط نیلوفرآبی نظرات ( ) |

از حسین، اکتفا به نام حسین


نبود در خور مقام حسین


بلکه باید که خلق دریابند


علت اصلی قیام حسین


کشته شد، زیر بار ظلم نرفت

به به از قدرت تمام حسین

بهر احیای دین شهادت یافت

زنده گردید دین ز نام حسین(ع)


نوشته شده در شنبه 91/9/11ساعت 8:16 عصر توسط نیلوفرآبی نظرات ( ) |


Design By : Pichak