سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیلوفرانه

 

به مناسبت چهاردهم تیر سالروز اسارت سردار حاج احمد متوسلیانش

 

 

حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار 24 آذر خود

از دانشگاه علم و صنعت با اشاره به عکس

حاج احمد متوسلیان که بر دیوار سالن

نقش بسته بود، فرموده بودند:

« من از نزدیک این سردار عالی مقام،

جاویدنشان، حاج احمد متوسلیان را می‌شناختم

و روحیه و کار و تلاش او را می‌دیدم.

او یکی از برجستگان دفاع مقدس بود

و به نظر من خواندن شرح حال این برجستگان،

درس‌های زیادی را به دانشجویان می‌آموزد. »

منبع:

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=86853


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 10:54 صبح توسط نیلوفرآبی نظرات ( ) |

 

 

 

باید حسین دم بزند از فضائلت


وقتی حسینی است تمام خصائلت



تعبیرهای ما همه محدود و نارساست


در شرح بیکرانی اوصاف کاملت


بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست

آئینه ای اگر بگذاری مقابلت



ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه


غم می بری ز قلب همه با شمائلت



در آستانة تو گدایی بهانه است


دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت



با زورق شکستة دل سال های سال


پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت

 


بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین


سقای با فضیلت و دریا دل حسین



تو آمدی و روشنی روز و شب شدی


از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی



در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت


الگوی بندگی و وقار و ادب شدی



هم چشمهای روشنت آئینة رجاست


هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی



باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط

وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی



 در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم

تو اسوة زهیر و حبیب و وَهب شدی



در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست


فرزند لافتایی و شیر عرب شدی

 
بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای

خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای


تسخیر کرده جذبة چشم تو ماه را

بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای



عصمت دخیل تار عبای تو از ازل

جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای


 
قدر تو را کسی نشناسد در این مقام

وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای


ما را بس است وقت عبور از پل صراط

از تار و پود بیرق تو دستگیره ای

 

چشم امید عالم و آدم به دست توست


باب الحسین هستی و پرچم به دست توست



فردوس دل همیشه اسیر خیال توست

حتی نگاه آینه محو جمال توست



تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی


این آب نیست زمزمه های زلال توست


ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر


تنها بیان مختصری از کمال توست

 
در محضر امام تو تسلیم محضی و


والاترین خصائل تو امتثال توست



 فردا همه به منزلتت غبطه می خورند

فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

 

 
باب الحوائجی و اجابت به دست تو

 

تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

 

ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا

 

ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا


ای آفتاب روشن شبهای علقمه

سرو رشید خوش قد و بالای علقمه


 
داده ست مشک تشنة تو آب را بها

ای آبروی آب، مسیحای عقلمه



وقتی که چند موج علیل شریعه را

کرده ست خاک پای تو دریای علقمه



 لب تشنة زیارت لبهات مانده است


آری نگفته ای به تمنای علقمه


 امروز دستهای تو افتاد روی خاک

تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه


با وعده های مادرت آسوده خاطریم

چشم امید ماست به فردای علقمه

 
این عطر یاس حضرت زهراست می وزد


از سمت کربلای تو ، سقای علقمه

 

...


 

***یوسف رحیمی***

 


 


نوشته شده در شنبه 91/4/3ساعت 5:7 عصر توسط نیلوفرآبی نظرات ( ) |

 

میلاد ستاره بهشتی، سید و سالار شهیدان مبارک باد

 

 

هوای عشق به سر دارم و دلی شیدا


و چشمهای پر از شوق رو به خدا



هوای این دل مجنون چقدر طوفانیست


چقدر شور تلاطم گرفته چون دریا



از آسمان خدا بوی سیب می آید


که برده هوش تمام اهالی دنیا



زمین شهر مدینه چو عرش اعلاء شد

ز ازدحام ملائک به شادی آنها



نگاه خیره ی بالا به سمت خانه ی عشق


میان خانه دلی پر کشیده تا بالا



ببین دلی پدرانه تپید و شیدا شد


و مادرانه کسی گرم گفتن لالا




به روی دامن مادر حسین خوابیده



علی دوباره در آغوش خود قمر دارد


میان خانه ی خود دلبری دگر دارد



کرامت قدم نو رسیده باعث شد


که باز فطرس پر بسته بال و پر دارد



پیمبر از لب او شهد عشق می نوشد

نمی تواند از این جام چشم بر دارد



ز ازدحام گدایان مجال حرکت نیست


شنیده اند دوباره علی پسر دارد



برای سوره ی کوثر شکوه فجر آمد


فقط خدا ز دل فاطمه خبر دارد



کنار مهد حسین آمده حسن امشب


شبی که نخل امید دلش ثمر دارد

 

به آب،کشتی اربابمان شناور شد

 

پریده ایم به شوقی که آسمان باشی

و قطره ما و تو دریای بی کران باشی


مگر نگفته پیمبر حسین و مِنّی ، پس

تو باید اشهد ربانی اذان باشی



بعید نیست که اصلا حسین باشی و بعد

خدایگان دل بیقرارمان باشی


تو آفریده شدی این و آن گرفتارت


تو آفریده شدی عشق این و آن باشی



قسم به کعبه ی شش گوشه ای که تو داری

مدار شش جهتِ هفت آسمان باشی



تو سیدالشهدایی امام عاشورا


بعید نیست خداگونه جاودان باشی

 


خوشا به حال دل من که نعم الاربابی


تویی که جا به دلِ بی قرار ما داری


هزار عاشق و مجنون و مبتلا داری



تمام عرش خدا زیر پای تو چون که

 به روی دوش پیمبر همیشه جا داری



و باید این همه مجنون کنار تو باشد

چرا که حضرت عشقی و کربلا داری


تو خلق میکنی و جان تازه میبخشی

تو اختیار خدا گونه از خدا داری



فقط به عشق نگاه تو میزنم نفسی


تو اختیار نفسهای سینه را داری


زلال اشک دمت آب زندگانی شد


تویی که کشته ی اشکی و چشمه ها داری

 

به یک اشاره ی چشم تو کربلایی شد

 

قسم به عشق ز عشق تو دل خدایی شد

امام کرب و بلایی و مثل مهتابی

ز بوی سیب ، زمین ِخدا معطر شد
از آسمان خدا نور عشق تابیده

 


***مسعود اصلانی***


نوشته شده در شنبه 91/4/3ساعت 4:55 عصر توسط نیلوفرآبی نظرات ( ) |

 

بخشی از فرمایشات امام خمینی (ره)

 در مورد روز پاسدار

 

 

روز مبارک سوم شعبان المعظم، روز پاسدار است

و روز تحقق پاسدارى از اسلام، از حقیقت، از مکتب الهى،

 روز تولد بزرگ پاسدارى که با خون خود و فرزندان

 و اصحابش مکتب را زنده کرد.(صحیفه امام، ج 12، ص 441 )

چه انتخاب خوبى است که روز ولادت حضرت سیدالشهدا(ع)

روز پاسدار نامیده شده است. امیدوارم همانگونه که امام حسین(ع)

با خون خود اسلام را زنده کرده، شما به تبعیت از او،

انقلاب و اسلام را ضمانت نمایید.

(صحیفه امام، ج 12، ص 441 - 442 )

اینک که پاسداران، این روز بزرگ پربرکت جاوید را

 روز پاسدار اعلام نموده‏اند، مسؤولیتى بس بزرگ و تکلیفى

 بس عظیم را عهده‏دار شده‏اند، گویى آنان به یاد پاسداران عاشورا

و انگیزه جانفشانیها و فداکاریهاى کربلا، این روز را انتخاب نمودند

و نیکو انتخابى است و بزرگ مسؤولیتى. نیکو است که ادامه

خون سرخ تشیع را تداعى مى‏کند و پر مسؤولیت است که انگیزه آن

فداکارى و جانبازى آن چنان لطیفه الهى دارد که آن خون را «ثار اللَّه»

 و از مرزهاى حجب نور و ظلمت فراتر برده و از خودیها

و خودبینیها پیراسته و به مرز «العبودیةُ جوهرةُ کنهها الرّبوبیة»

رسانده و آراسته و دست ما از آن کوتاه است. لکن مأیوس نشوید

 و کوشش کنید تا به کوشش خویش رنگ اسلامى- الهى بیشترى دهید

و به فداکارى خویش اخلاصمندتر باشید که بحمد اللَّه هستید

(صحیفه امام، ج 14، ص 407 )

 


نوشته شده در شنبه 91/4/3ساعت 4:37 عصر توسط نیلوفرآبی نظرات ( ) |

در سال 1311هجری شمسی در خیابان پانزده خرداد تهران متولد شد

در کنکور رتبه 15 کشور رو کسب کرد

در سال 1332 در رشته الکترو مکانیک دانشکده فنی

دانشگاه تهران پذیرفته شد.

در دوره کارشناسی در دانشگاه تهران، شاگرد اول بود.

از استاد خود مهدی بازرگان نمره بیست و دو (22)

را در درس ترنو دینامیک دریافت کرد

در ریاضیات و هندسه آنقدر توانا بود که حریفی نداشت.

در درسهای آن روز رایانه آنالوگ جزو سخت ترین درسها بود

که او  از آن نمره 20 گرفت.

با بورس شاگرد اولی در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل

به آمریکا رفت و در دوره کارشناسی ارشد (رشته الکتریسیته)

در دانشگاه تگزاس و دکتری (رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک)

در دانشگاه برکلی تحصیل نمود.

 

در یکی از موسسات پژوهشی بزرگ آمریکا استخدام و

 تا تیرماه 1344 که به همراه دوستانش به خاور میانه رفت،

در این شرکت فعالیت داشت.

ناگهان تمام موقعیت ، امکانات و پستهای خود را در آمریکا رها کرد و

 به جای شریک بودن در لذات و تمتعات مادی و رفاه انسانها ،

شریک شدن در درد و رنج و مصیبت انسانهای

محروم و ستمدیده را انتخاب کرد.

در مصر سخت ترین دوره های چریکی و پارتیزانی

را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد.

بقیش رو نمی تونم بگم وگرنه می فهمی

همینقدر بگم که شخصیت عجیبی داشت

دانشمند بود، بعد رفت چریک شد اما در عین چریک بودن

نقاش بود و روحیه لطیف و عارفانه ای داشت

در میدان نبرد مثل شیر می غرید و می جنگید

اما وقتی به یک بچه کوچک که کنار خیابان گریه می کرد می رسید،

چشمه اشکش شروع به جوشیدن می کرد، از ماشین پیاده می شد

کودک را آرام می کرد و با دستمال خودش اشکهای او را پاک می کرد.

این یک قسمت از مناجات های عارفانه اوست:

    " خوش دارم آزاد از قید و بندها درغروب آفتاب

 بر بلندای کوهی بنشینم و فرو رفتن خورشید را

در دریای وجود مشاهده کنم و همه حیات خود را

به این زیبایی خدایی بسپارم و این زیبایی سحرانگیز،

با پنجه های هنرمندش با تار و پود وجودم بازی کند،

قلب سوزانم را بگشاید، آتشفشان درد و غم را آزاد کنم،

اشک را که عصاره حیات من است، آزادانه سرازیرنمایم،

عقده ها و فشارهایی را که بر قلب و روحم

سنگینی می کنند بگشایم .

غم های خسته کننده ای را که حلقومم را می فشرند

و دردهای کشنده ای که قلبم را سوراخ سوراخ می کند،

با قدرت معجزه آسای زیبایی تغییر شکل دهد

 و غم را به عرفان و درد را به فداکاری مبدل کند

و آنگاه حیاتم را بگیرد و من دیوانه وار همه وجودم را

تسلیم زیبایی کنم و روحم به سوی ابدیتی

که نورهای زیبایی می گذرد پرواز کند و در عالم آرامش

و طمأنینه از کهکشانها بگذرم و برای لقاء پروردگار

به معراج روم و از درد هستی و غم وجود بیاسایم

و ساعتها و ساعتها در همان حال باقی بمانم

و از این سیر ملکوتی لذت ببرم    ."

به نظر شما این دل نوشته یه چریکه یا یه عارف؟!

 

 

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/3/31ساعت 12:58 صبح توسط نیلوفرآبی نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak