دنیا بد است، بی تو مکان بدی شدهست ای صاحب زمانه! زمان بدی شدهست حتی پیامی از تو به اینجا نمی رسد بعد از تو باد، نامه رسان بدی شدهست برگرد، تا هوای زمین را عوض کنی حالا که نیستی، خفقان بدی شدهست حالا که نیستی همه ساکت نشسته اند حتی زبان شعر، زبان بدی شدهست ساعت، به سرعت و نگران پیش می رود این تیک تاک ها، هیجان بدی شدهست دست مرا بگیر که یخ زد بدون تو جان مرا بگیر که جان بدی شدهست شعری از میلاد عرفان پور شعر من کهنه نیست اما من دوست دارم سپید تر بشوم با خیالت معاشرت بکنم، نگذار این همه هدر بشوم قطره وقتی نشست با دریا، رفته رفته شبیه دریا شد از تو کم می شود مگر من هم، یک دو پیمانه بیشتر بشوم آخر کوچه ها نگه دارید، من همینجا پیاده خواهم شد دوست دارم گره گره بخورم، سر این پیچ، مستقر بشوم بین مرگ و تولدم حالا، یک علامت سوال هم کافیست بار سنگین نمی برم باخود، بگذارید مختصر بشوم ای شب عید های نوروزم! با قطاری که رفته ای برگرد مطمئنم که جمعه می آیی، تا من از سیزده به در بشوم! رزیتا نعمتی
Design By : Pichak |